سخت است به خودت قول داده باشی که دیگر سمت وبلاگ و وبلاگ نویسی نیایی اما نشود، می دانی ؟! می خواهم بنویسم برای آینده ی خودم ، برای روزهای بعد ... برای روزهای که فراموشم نشود چه بود و چگونه گذشت ... که حال این روزهایم چگونه است ...
وسوسه وبلاگ نویسی و زدن حرفهایی که گاهی سر دلم می ماند وادارم کرد یک بلاگ درست کنم و تویش حرافی کنم ! هر چند ذهن مردم این روزها بصورت شبانه روزی پای وسایل ارتباط جمعی مجازی سالاد می شود و مردم پای اینترنت و ملحقات آن سوء تغذیه فکری گرفته اند و کسی نیازی به حرافی بیشتر و دنیای مجازی هم نیازی به یک بلاگ بیشتر ندارد ... بخاطر همین مَردی به رنگ زمستان برای دل ِخودش خواهد نوشت ...
آری ، می نویسم برای نخواندن! احیانا اگر خواندی برای من هم بگو چه نوشته ام !
نوشتن یه وقتایی میشه مسکن دستت میگیره و از حال بد دورت میکنه ؛
یه وقتایی هم عین آسانسور تو رو تا نزدیک ترین نقطه به خدا میبره تا حرفای دلت در گوش خدا بگی .