من آدم ِ یکهو تمام کردن ام !! آدم ِ یکهو دل کندن...آدمی که صبور است، مدام مهلت
می دهد، آدم ها را می بخشد، فرصت می دهد...که همیشه در زندگی اش کوتاه
آمده...موضع اش سکوت بوده و صبر... اهل جنجال و سر و صدا نبوده...سرش به کار
خودش بوده...کاری به کار کسی نداشته...
اما یک روز می آید، که همین آدم ِ صبور، کاسه ی صبرش لبریز می شود، گُر می
گیرد...خشم اش شعله ور می شود...آتشفشان متحرکی می شود که مهار کردن
ش ممکن نیست...آدم ِ صبوری که من باشم درست وقتی که کسی انتظارش را
ندارد؛ در را باز می کند و می رود...ناگهانی...بی مقدمه...
من آدم ِ تصمیمات ِ ناگهانی ام...تصمیمات ِ پیش بینی نشده...آدمی که نارضایتی را
در چشمان ش نمی بینی...کم حرف می زند، گله نمی کند...سکوت اش خطرناک
است...هرچه هست در خودش می ریزد...بعد یکهو بی مقدمه، می گذارد و می
رود...در اوج می رود و حسرت ِ نداشتن اش را بر دل بقیه می گذارد...آدمی که تنبیه
اش گرفتن خودش از دیگران است...حرف ِ رفتن را بزند دیگر آسمان هم به زمین
بیاید بر نمی گردد...آدم ِ سر سختی که رفتن اش رفتن است...حرف اش حرف !! که
اگر تصمیم اش را بگیرد؛ عملی می کند و هر طوری هست سر موضع اش می
ماند...بهایش هرچه باشد، می پردازد؛ من آدم ِ یکهو تمام کردن ام...از وقتی یادم
می آید همینطور بوده ام...در رابطه ام...کارم...من آدم ِ کارهای نصف ِ نیمه
ام...آدمی که جاده را برای دیگری هموار می کند و می گذارد می رود...در اوج می
رود...آدمی که خوب فکرهایش را کرده، تصمیم اش را گرفته، پشیمانی در مرام اش
نیست... اگر باز به دنیا بیاید همین راه را می رود...