بهترین روز های عمر و دارم سپری میکنم
ای کاش ادامه پیدا کنه ...
زیاد حسود می شوم....خون جلوی چشمم را می گیرد حتا...اگر کسی انقدر توجهت را مال خودش کند که حواست نباشد حال چشمانم را بپرسی...
همه ی در ها به روی مردم باز بود و خیل عظیمی از جماعت پیر و جوان سعی داشتند از آن درها عبور کنند یکی با گریه , دیگری با تضرع و تمنا و آن دیگری هم غرق در دعا و نجوا …صحنه بسیار عجیبی بود کمی دور و برم را بیشتر نگاه کردم صحرای خشک و برهوتی بود تا چشم کار می کرد آدم بود و چقدر هم با یکدیگر سرد برخورد می کردند برای لحظه ای به یاد صحرا ی عرفات افتادم چشمهایم را مالیدم با خود فکر می کردم که خواب می بینم اما نه واقعیت داشت گویی این جمعیت در حال رفتن به سوی درهای باز باز بودند گویی صحرای معشر است و همه به یک سو حرکت می کنند تنها چیزی که باعث تعجب من شده بود باز بودن درها و وارد نشدن عده زیادی از این سیل خروشان بود پرسیدم چرا ؟ پیرمردی با محاسن سفید و در حالی که چندین نفر را در اطراف مان نشان می داد گفت : پسرم دعا و زاری اینا همه شون فقط لق لق زبون شونه هنوز استغفار و آمرزش از خدا رو باور ندارن کمی آن طرفتر کسی از گردن خود دستمال بزرگی پر از فطیر آویزان کرده بود و به مردم خیرات می کرد من هم یکی از آن فطیر ها را گرفتم گازی به آن زدم موقع جویدن نان فطیر مزه خاصی وجودم رو پر کرد به فطیر نگاه کردم لابلای فطیر تمام پر بود از حشرات ریز و درشتی که تا حالا ندیده بودم دوان دوان به سوی کسی که فطیر پخش می کرد رفتم و داد زدم بابا اینا که کرم انداخته چرا پخشش می کنی ؟ آن مرد در همان حال که فطیر ها رو پخش می کرد نگاه عاقل اندر سفیه یی به من کرد و با تحکم گفت : اینا نتیجه اعمال ما تو اون دنیا بود که اینجا به خوردمون می دن . از وحشت روی زمین ولو شدم باورم نمیشد و آن مرد دستش رو به طرف من دراز کرد و ادامه داد پاشو پاشو تا چشمانت رو به حقایق روشن کنم پاشو ..پاشو.. پاشو پاشو دیر وقته نمی رسی که سحری تو بخوری پاشو دیگه ..صدای مادرم بود که منو از جا بلند کرد … خدایا در این شبها که در رحمت بی کرانت رو به روی ما باز کردی این توفیق رو به همه ما بده که با تمام خلوص نیت و عشق و ارادت به درگاه تو روی بیاوریم تا شاید بنده لایق و مشمول بخشش تو باشیم .آمین
خدایا!
از تو معجزه می خواهم...
معجزه ای بزرگ،
در حد خدا بودنت!
تو خود بهتر می دانی،
معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند...!!!
مهم نیســـــت که از بیــــــرون چه طـــــــور به نظــــــــر میام !
کسایـــــــــــی که درونم رو می بینند ؛
برام کـــــــــافیند ...
واسه اونـــــــایی که از روی ظاهــــــــرم قضاوت می کنند ،
حرفی ندارم !
همون بیرون بمونند واسشـون
کافیــــــــــــه ... !!
+مشکل اینه که فکر میکردم اونی هم که درونم رو میبینه نمیبینه :(
فرق است بین کسی که فقط تورا میخواهد
و کسی که تو را هم میخواهد
به خدا فرق است
+ ...
+این روزا خیلی بداخلاق و تلخم...
به بزرگی خودتون و مبارکی ه این روزا ببخشیدم...
+عیدتون هم پیش پیش مبارک
بعضی آدمها نمیدانند؛ وجودشان چقدر مهم است
بعضی آدمها نمیدانند؛ دیدنشان چقدر خوب است
بعضی آدمها نمیدانند؛ لبخندشان چقدر آرامشبخش است
بعضی آدمها نمیدانند؛ در کنارشان بودن چه حسِ خوبی دارد
بعضی آدمها نمیدانند؛ بدون آنها چقدر ناچیز خواهیم بود