دست نوشته های من

خدایـــا بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم ازت ممنونم

۱۰۰ مطلب با موضوع «حرف های من» ثبت شده است

غریب آشنا

بعضی آدم ها از همان اول کار با تو که آشنا میشوند به تو حس خوب آشنایی میدهند،اعتمادت را جلب میکنند، حس خوبی از معاشرت با آن ها می گیری...میدانی،بعضی آدم ها آنقدر رفتارشان صادقانه است که هیچ احساس نمی کنی که اولین برخوردهایت با آن هاست،که تا قبل از آن نمیشناختی آن ها را و اما گاهی هم تو را به یاد یکی از عزیزترین هایت، یکی از بهترین های زندگیت می اندازند...بعضی غریبه ها بوی خوب اشنایی میدهند،بوی خوب صمیمیت... آدم هایی که با تو روراست هستند،صادق هستند و اصلا خودشان هستند...فکر میکنم آدم های اینطور خیلی وقت ها قابل اعتماد هم میشوند...آدم های غریبه آشنا را دوست دارم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک بار تا آخرش رفته باشی...

به گمانم اگر آدم تا ته ِ خط رفتن و نمُردن را تجربه کرده باشد، دیگر زندگی را سخت نمی گیرد؛ ترس ِ از دست دادن که از بین برود صبور می شوی...خونسرد...آرام ...بی توقع !! قدر ِ آرامش روزهایت را بیشتر می دانی، این آرامش بعد از طوفان را... اصلا یک وقت هایی بد نیست رگباری بیاید و ببارد، آن با ارزش ترین چیزها را خراب کند، از بین ببرد...بعدش را ببینی...که چیزی عوض نمی شود ، جز خودت، که پوست می اندازی، آدم دیگری می شوی. خرابی همیشه ی همیشه هم بد نیست، وابستگی را کم می کند؛ آدم را "مرد" بار می آورد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

امان از محافظه کاری هایم...

میگفتم که در زندگانیم تا به حال خوشبختانه درگیر آدم های بد وناتو نیافتادم...همیشه دور و برم پر بوده از آدم هایی که شاید اگر هم مشکلی پیش آمده، طوری شده و دوستی از بین رفته است از متفاوت فکر کردن بوده است،از جدایی راه ها یا شاید هم از گذر زمان که شاید اولویت های آدمی را در زندگی تغییر می دهد....میگفت اما حتما باید مراقب خودت می بودی که نشده ای،که شاید زیاد به خودت اهمیت داده ای...راست میگفت اما،شخصیتی مثل من همیشه محافظه کار بوده است،جانب احتیاط را در همه حال حفظ کرده و آینده نگری و مصلحت اندیشی بر همه زندگیش حاکم بوده است...اصلا آدمی مثل من تحمل ریسک کردن برسر روابطش و اعتماد و احساسش را ندارد، زندگیش را به همین راحتی ها قمار نمیکند...راستش این آدم اعتماد و احساس و دوستی هایش را لایق هرکسی نمیداند که بخواهد وقت صرف کند،که اگر از همان ابتدای مسیر حس خوبی نداشت اصلا ادامه نمیدهد...هنوز اما نمیدانم محافظه کار بودن خوب است یا بد،اصلا روابط آدمی اینقدر اهمیت دارد یا نه،اما خوب میدانم من با این سبک زندگی خو گرفته ام و تغییرش برایم محال می نماید گاهی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به قول حسین پناهی حرمت نگه دار گلم...

حرفی که زده شد، دیگر پس گرفتنی نیست...مثل همان جنس فروخته شده ای که دیگر پس گرفته نمی‌شود، مثل همان آب درون تنگی که روی زمین ریخته شد و دیگر جمع کردنی نیست...مثل روغنی که روی زمین ریخته شد و زمین را لغزنده کرد و زمینت انداخت و دیگر جمع کردنی نیست...همین است، حرمتی که شکسته شد، دیواری که بین دونفر از میان برداشته شد را نمیتوان باز هم تکه هایش ر ابه هم چسباند وبعد گفت هیچ نشده، حالا بیا از نو بسازیم که اگر حتی تکه هایش را به هم چسباندی هم باز هم یک تلنگر کافیست تا بشکند...راستش همیشه گفته ام و می گویم اگر میخواهی حرفی را بزنی که به خیال خودت مهم است، که سرنوشت ساز است دقت کن، که اگر دقت نکنی زبانت میشود همان زبان سرخی که سر سبزت را به باد داده است...خیلی هم نمیخواهد حرفه ای باشی یا بلد باشی که حرمت نشکنی، که حریم حفظ کنی...یک جو انسانیت کافیست تا قلب آدم ها را همانند قلب خودت دوست داشته باشی و با رفتارت مانع از تپش ایستادنش نشوی...آنقدر آدم ها درگیر تغییر میشوند که گاهی همین حرمت شکنی ها، همین حرف ها، همین ها باعث میشوند که تمام وجودشان کینه بشود...مراقب حرف ها باید بود، مراقب حرمت ها باید بود، درست مثل همان مراقبتی که از قلب خودت میکنی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نحوه شهادت

با تیر خوردن، شهید نمی شوند
با شمشیر قطعه قطعه شدن هم شهادت نمی آورد
باید سرت به سنگ بخورد تا شهید شوی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من آدم ِ یکهو تمام کردن ام !!

من آدم ِ یکهو تمام کردن ام !! آدم ِ یکهو دل کندن...آدمی که صبور است، مدام مهلت می دهد، آدم ها را می بخشد، فرصت می دهد...که همیشه در زندگی اش کوتاه آمده...موضع اش سکوت بوده و صبر... اهل جنجال و سر و صدا نبوده...سرش به کار خودش بوده...کاری به کار کسی نداشته... اما یک روز می آید، که همین آدم ِ صبور، کاسه ی صبرش لبریز می شود، گُر می گیرد...خشم اش شعله ور می شود...آتشفشان متحرکی می شود که مهار کردن ش ممکن نیست...آدم ِ صبوری که من باشم درست وقتی که کسی انتظارش را ندارد؛ در را باز می کند و می رود...ناگهانی...بی مقدمه... من آدم ِ تصمیمات ِ ناگهانی ام...تصمیمات ِ پیش بینی نشده...آدمی که نارضایتی را در چشمان ش نمی بینی...کم حرف می زند، گله نمی کند...سکوت اش خطرناک است...هرچه هست در خودش می ریزد...بعد یکهو بی مقدمه، می گذارد و می رود...در اوج می رود و حسرت ِ نداشتن اش را بر دل بقیه می گذارد...آدمی که تنبیه اش گرفتن خودش از دیگران است...حرف ِ رفتن را بزند دیگر آسمان هم به زمین بیاید بر نمی گردد...آدم ِ سر سختی که رفتن اش رفتن است...حرف اش حرف !! که اگر تصمیم اش را بگیرد؛ عملی می کند و هر طوری هست سر موضع اش می ماند...بهایش هرچه باشد، می پردازد؛ من آدم ِ یکهو تمام کردن ام...از وقتی یادم می آید همینطور بوده ام...در رابطه ام...کارم...من آدم ِ کارهای نصف ِ نیمه ام...آدمی که جاده را برای دیگری هموار می کند و می گذارد می رود...در اوج می رود...آدمی که خوب فکرهایش را کرده، تصمیم اش را گرفته، پشیمانی در مرام اش نیست... اگر باز به دنیا بیاید همین راه را می رود...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چی شد که بزرگ شدم دقیقا؟! حال این روزام چش شده؟!

فکر میکردم آدمی هرچه بزرگتر بشود خواسته هایش هم بزرگتر میشود، و همزمان با آن اما توانش هم بیشتر میشود...اما انگار یادم رفته بود که بچه تر که بودم اما جسارتم بیشتر بود، توان مقابله ام بیشتر بود و ایستادگیم تحت هیچ شرایطی عوض نمیشد، واگر خواسته ای داشتم یعنی باید به آن میرسیدم که اگر نمی رسیدم پا بر زمین می کوبیدم و تا رسیدن به خواسته ام دست از آن بر نمیداشتم...نمیدانم چه شد...بزرگتر که میشوی خودخواه تر میشوی، تمایلت برای رسیدن به خواسته هایت هم بیشتر میشود، آرزوهایت بزرگتر میشود، اما انگار زمان مجال رسیدن به همه اش را ندهد، شاید هم جاه طلبیت کمتر میشود، نمیدانم چه اتفاقی افتاد که یادمان رفت که به دنیا آمدیم که زندگی کنیم، شاد باشیم، به خواسته هایمان برسیم...انگار یادمان رفت غرق در آرزوهایمان که بشویم دیگر شادی های لحظه ای را مزه مزه کردن برایمان سخت میشود، انقدر درگیر رسیدن میشویم که مسیر را فراموش میکنیم...بزرگتر که شدیم همه اش سرشار از خواستن و رسیدن شدیم غافل از ان که شاید خوشبختی همین لحظاتیست که در پی آرزوهامان هستیم فارغ از آن که بدان برسیم یا نرسیم...بزرگتر که شدم انگار همیشه دیر باشد...هنوز هم نمیدانم چه شد که ذوق و شوق کودکی هایم از من دورتر و دورتر شد...شاید هم فراموش شد...میدانم که آدمی تحت شرایط مختلف اما عوض میشود و من هم یکی از همان ها هستم که شاید شرایطش ایجاب میکند کودکی هایش برای مدتی هرچند کوتاه فراموش بشود...اما هنوز هم به این مساله ایمان دارم که خوشبختی همین لحظاتیست که در پی رسیدن به هدف خطر میکنی...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک جوری نباشیم که...

یک جوری نباشیم که بی هوا و بدون حرف زدن و هیچ پیش زمینه ذهنی قبلی آدم

ها رو قضاوت کنیم . یک جوری هم نباشیم که چشمامون رو به جای گوشمون به

کارببریم بعضا و به جای شنیدن از دیدن استفاده کنیم.یک جوریم باشیم که زبون تلخ

نداشته باشیم که باعث آزار و اذیت کسی بشه وبا طعنه و کنایه هامون بخوایم

کسی رو دلگیر کنیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آهای تو !

خودتو به اون راه نزن!

تو از همون اولشم بی لیاقت بودی

خاطراتی که با تو دارم

مرور محبت های احمقانه من و بی لیاقتی های توست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یا ربــــ...

ای شنواترین شنوندگان !
دعای ما را به اجابت برسان
و باقی مانده ی غیبت را
به حرمت محمد و آل محمد(ص)
بر ما ببخش
و صدای زیبای 
انا بقیه الله
را در عالم
طنین انداز فرما...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰