دست نوشته های من

خدایـــا بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم ازت ممنونم

۲۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

این روزها تا دلتان بخواهد اخلاقم سگی است

 راستش را بخواهید من استعداد عجیبی در خودازاری دارم و این روزها تا دلتان بخواهد این استعداد را بکار گرفته ام یعنی زده ام خودم را ناکار کرده ام.یک وقت فکر نکنید ته سیگاری چیزی برمیدارم و خودم را میسوزانم یا نمیدانم خود زنی میکنم نه اصلا و ابدا فقط جفت پا میروم روی اعصاب خودم یعنی مینشینم  سادیس وار به چیزهایی فکر میکنم که میدانم اخر عا قبتی به جز اعصاب خوردی ندارد یا انچنان خودم را محاکمه میکنم و به خودم فحش و فضیحت میدهم که اگر روح بیچاره ام زبان داشت یا کاری از دستش بر می امد حتما میرفت دادگاهی جایی از دستم شکایت میکرد بلکم یک نفر پیدا شود و بیچاره را از زیر مشت و لگد من نجات دهد!

نتیجه =این روزها تا دلتان بخواهد اخلاقم سگی است و اماده ام که همین جوری به زمین و زمان گیر بدهم

+فکر کردن به بعضی چیزها و بعضی ادم ها عین جنایت است باور کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تاوان دعاهای مستجاب شده

هو المجیب

گاه در زندگی موقعیت هایی پیش می اید که انسان باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپردازد!!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بت پرستی

هوالوکیل

همه ما آدم ها یک جورهایی بت پرستیم بعضی پول و ثروتمان را می پرستیم بعضی مقام و قدرتمان را برخی آدم های مهم زندگیمان را و بعضی ها هم خودمان را. اما جهالت بت پرستی را هم پایانی است .

بت شکنی تا قیام قیامت ادامه دارد ...

فقط خدا کند،خدا کند که بت شکن زندگی ما ابراهیم درونمان باشد نه دست بت پرستی دیگر هم جنس خودمان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

از عزیز بودن است که میگذاری و میگذری !

میدانی؟ آدم هایی هم هستند که از عزیز بودنشان است که میگذاری ازشان و میگذری...آنقدر برایت دوست داشتنی هستند که به خاطر خودشان هم که شده، که اذیت نشوند، که در کنار تو آرامش خاطرشان بهم نریزد ، رهایشان میکنی، اما دورادور آنقدر مراقبشان میشوی که کوچکترین غمشان انگار برتو اثر گذارد، اما انگار بخواهی صبرت را امتحان کنی، و این میشود که دم نمیزنی، اصلا نمیتوانی دم بزنی...میدانی که اگر بهشان نزدیک بشوی، اذیت میشوند، اذیت میشوی..بعضی ادم ها دورادور عزیز هستند..شاید به تو مغرور بگویند، شاید بی رحمت خوانند، شاید هم بدترین ها در ذهنشان به تو نسبت بدهند و تو میدانی که اما عزیزترینند و تو تنها به خاطر خودتان است که اینطور رفتار میکنی...گاهی سخت است دوری اما تنها چاره کار در همین است که شاید گذرزمان همه چیز را انقدر کمرنگ کند تا شاید احساساتت هم بنده عقلت بشوند و ان گاه بتوانی با خیال راحت نفس عمیقی بکشی و با خودت زمزمه کنی این نیز گذشت...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تا به عدم نمیرسی دور نماست زندگی ... *

9 سالم بود که مرگ را برای اولین بار رخ به رخ, چهره به چهره از نزدیک لمس کردم. تمام خون بدنم رفته بود. هیچکس فکر نمی کرد زنده بمانم . من مدام از هوش میرفتم ولی مطمئن بودم که نمی میرم اما ناگهان, برای چند ثانیه, برای چند لحظه, احساس کردم دارم خالی می شوم, می میرم. بی وزنی مطلق, رد جسم, سبکی و آرامشی بی نظیر, غیر قابل تصور ... گفته بودند مرده, تمام شد, یک پرستار گفته بود نه ... من با یک سرم با یک سرم ساده به زندگی برگشتم, وقتی خواستند گروه خونی ام را مشخص کنند از رگهای من حتی یک لکه ی قرمز خون هم نگرفتند فقط چیزی شبیه یک آب زردرنگ ... من نمردم, نمردم تا حسرت آنگونه مردن, سبک مردن تا ابد به دلم بماند ...

تمام این سالها از خودم پرسیده ام چرا ؟ چرا دوباره زندگی. مرگ می توانست آنقدر شیرین, آنقدر سبک, آن قدر مهربان مرا برباید, درآغوش کشد. حالا آن حس بی وزنی را فقط در خوابهایم احساس می کنم, آدمهایی که نمی شناسمشان و به خوابم می آیند سبک, بی وزن ... بیدار که می شوم همه چیز بطرز وحشتناکی سنگین می شود, وزن می گیرد, فشار می آورد, خرد می کند, بیدار که می شوم همه چیز آوار می شود, بیدار که می شوم همه چیز واقعی می شود, کابوس می شود...


+ در بیداریم فقط یک بار این سبکی و آرامش را حس کردم فقط یک بار در حرم امام رضا علیه السلام ... فقط همانجا ...(یه جورایی اون روز باید میرفتم مشهد چون نذر اونجا شده بودم)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

به دروغ ...

 وقتی می رنجی، وقتی خیلی می رنجی، وقتی ابعاد رنجشت از حد و اندازه های قلبت عبور می کند
 فرو می روی، در عمق فرو می روی ...
 به اعماق که نگاه می کنی همه چیز آرام است، همه چیز به دروغ آرام است...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نمی دانم چه شد ...

"وقتی راه رفتن آموختی دویدن بیاموز ، دویدن که آموختی پرواز را.

راه رفتن بیاموز زیرا راه هایی که می روی جزئی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.

دویدن بیاموز چون هرچیز را که بخواهی دور است و هرقدر که زود باشی دیر.

پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی ، برای اینکه به اندازه ی فاصله ی زمین تا آسمان گسترده شوی.

من راه رفتن را از سنگ آموختم و دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت.

بادها از رفتن چیزی به من نگفتند زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند.

پلنگان دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند.

پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند زیرا آن چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند.

اما سنگی که درد سکون را کشیده بود رفتن را می شناخت.

کرمی که در اشتیاق رفتن سوخته بود دویدن را می فهمید.

و درختی که پاهایش در گل بود از پرواز بسیار می دانست.

آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت.

راه رفتن که آموختی دویدن بیاموز ،

دویدن که آموختی پرواز را ،

راه رفتن بیاموز زیرا هر روز باید از خودت تا خدا گام برداری .

دویدن بیاموز زیرا چه بهتر که از خودت تا خدا بدوی .

پرواز را یاد بگیر زیرا باید روزی از خودت تا خدا پر بزنی. "
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

غرور

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد
شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست می دارد
حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد
چه قدر دوســتت دارد و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد

+به نقل از اینجا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

غفلت

باتمام وجودگناه کردیم نه نعمتهایش راازماگرفت ونه گناهانمان رافاش کرد
 اگربندگی اش رامی کردیم چه می کرد؟
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰