بعضی آدم ها را هرچه بخواهی قضاوت نکنی، هرچقدر هم که بخواهی در حقشان مهربان باشی اما دست آخر انگار صفتی را با خودشان هرجا و هر زمان یدک می‌کشند. پلیدی انگار همان صفت باشد. قرار نیست دشمن خونی کسی باشی که نامت به پلیدی شناخته بشود، همین که گره از عقده ها و کم کاستی ها زندگی خودت را با گره انداختن به شادی های زندگی دیگری باز کنی، همین که جای برداشتن بار از دوش دیگری، بار اضافه کنی و آن وقت نمک برداری و زخم هایی که خودت مسببش بودی را نمک بپاشی یعنی اوج پلیدی و پلشتی و زشتی. آدم های پلید را باید به حال خودشان رها کرد، هرچند از دور مراقبشان بود که زندگیت را هدف قرار نداده باشند.