دست نوشته های من

خدایـــا بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم ازت ممنونم

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

من همان پسرک 6ساله ام

پاییز که می‌شود دلهره به سراغم می آید.راستش دروغ چرا، بیشتر یاد بچگی هایم

می‌افتم، همان وقت هایی که روزهای آخر تابستان که می‌شد، تازه بار هزارمم می‌شد که

روپوش مدرسه ام را باز هم جلوی آینه امتحان می‌کردم، تمام خودکار قلم ها و دفترهایم را

در کیف کوله پشتی ام می‌گذاشتم و با خودم فکر می‌کردم حتما خوشتیپ ترین پسر دنیا

شده ام.از طرفی تمام نگرانیم این ‌می‌شد که دیگر تفریح و گردش و تعطیلات تمام شده

است و از طرف ذوق وشوق یک سال دیگر درونم بیداد می‌کرد. هنوز که هنوز است عاشق

لوازم التحریر و کوله پشتی هستم، اصلا کلکسیون زده ام از بس که هربار که جلوی لوازم

التحریری رد می‌شوم ساعت ها پشت ویترینش به خودکار رنگی ها، مدادرنگی ها و دنیای

رنگارنگشان خیره می‌شوم وبرای لحظاتی کل زندگی را همانقدر رنگی رنگی می‌بینم و دیگر

انگار در این دنیا نباشم...پشت ویترین مغازه های کوله پشتی که قرار می‌گیرم باز هم محو

می‌شوم...هر سال دمادم پاییز من هم منتظر می‌شوم که پاییز با یک کوله پشتی پر از رنگ

سر برسد و زمین برای سه ماه هم که شده پادشاهی فصل های دگر را کند ...امروز آخرین

روز تابستان است، من اکنون در همین ثانیه ها در شش سالگیم سیر می‌کنم.کوله پشتیم

را آماده کرده ام، روپوش کودکستانم را تنم کرده ام و منتظر

نشسته ام تا پاییز با کوله پشتی خود از راه برسد دست هم را بگیریم و مدرسه برویم...


 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ارزش...

دنیا ارزش پا کوبیدن به شکمت را نداشت ، ببخش مرا مادر...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰