دست نوشته های من

خدایـــا بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم ازت ممنونم

۱۲ مطلب با موضوع «فقط واسه سبک شدن» ثبت شده است

عنوان ندارد ........................

این حال خراب و انگار پایانی نیست ........................

حالم بد بد به معنای واقعی کلمه !

یک جور اظطراب و ناآرامی چنبره زده روی قلبم فقط عصبانیت و کم داشت که اونم امروز بهش اضافه شد و حالا نیستید ببینید حال مشوش این ثانیه ها و دقیقه های من و .......................

الان و در این لحظه و در این ثانیه من هیچی نمیخوام حتی خود آرامشم نمیخوام  نه زندگی نه مرگ .......

هیچی !

این یعنی چی ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دیـگـــر…

 دیـگـــر…

نـه بـحث مـی کـنم ! نـه تـوضیح می خواهم !

نـه تـوضـیـح مـی دهم ! نـه دنـبال دلـیـل مـی گـردم !

فـقـط مـی بـیـنم 

سـکـوت مـی کـنـم و فـاصـلـه می گـیـرم… !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تیمار قلب مریض

آدمی هست دیگه..یه وقتی قلبش تب میکنه از دست عقلش...
آدمیه دیگه ... یه وقتی میشه اینقدر احساست رو سرکوبش میکنی وتو ذوق احساست میزنی که دیگه واسه در اومدن صداش هم دیر میشه...قلبت تب میکنه مریض میشه ...
یه وقتی میشه دیگه نه از احساست میتونی درست با کسی حرف بزنی و نه عقلت میتونه درست راهنماییت کنه که چیکار کنی و چیکارنکنی...
همین که میخوای تصمیم بگیری مغزت هنگ میکنه...اینقدر احساساتت رو نادیده گرفتی که دیگه حتی از اون هم نمیتونی کمک بگیری...
احساسات آدمی همیشه همراهشه ولی وقتی سرکوب میشه مریض میشه...آره
احساس آدم مریض میشه ، نمیتونی نادیدش بگیری دیگه...
تیمار کردن قلبی که همش سرکوب شده و مریض شده کار هر کسی نیست...قلبی که حالش خوب نیست بهانه گیره، همش بهونه اونایی رو می گیره که دیگه نیستن ، خیلی میخواد شجاع باشی که نزدیکش بشی و کمک کنی باز جون بگیره...
قلبی که سرکوب شده رو باید زود بهش رسید تا از کار نیوفته تا حالش خوب بشه...حالش که خوب شد دیگه باید یاد بگیری که سرکوبش نکنی...باهاش راه بیای، کناربیای باهاش...دیگه اذیتش نکنی ...باید یاد بگیری که عقلت رو با قلبت رفیق کنی...باید یاد بگیری اگر قلبت حرف نامروبطی زد عقلت نصیحتش کنه و باهاش مدارا کنه ..نه که بخواد سرکوبش کنه...قلبی که یه بار مریض شد رو اگر درمانش کنی دیگه نباید بذاری مریض بشه...
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

الکی خوش ها

 

کنار هم نشستن و با حرفای بیخود خنده شون میرسه اسمون! فقط نگاشون میکنم و لبخند میزنم اونم بخاطر اینکه کنارشون نشستم و نکنه که بهشون بر بخوره! اما ته دلم به بی معنی و الکی بودن این مثلا شوخی هاشون پوزخند میزنم! وقتی میخندن انگار سرشار از انرژی هستن اما اینطور نیست ودائما دارن نق میزنن و انرژی تو رو تخلیه میکنن! اونقدر زود با یه غریبه صمیمی میشن که انگار سالهات دوست جون جونی هستن اما اگه با هم نباشن هی از هم بد میگن فحش هم که عین نقل و نبات ِ براشون!

 

راستی چرا بعضی ها اینطورین؟؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خیابون ...

اینایی که از خیابون یه طرفه رد میشن ؛

هم چپ و نگاه میکن هم راست !

اینا همونایی هستن که هم از دشمن نارو خوردن ،هم از دوست...!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

غرور یا ترس؟!

“همه ی آدمــها در عمق وجودشــان تنـها هستند و این تنـهایی رنجشان میدهد ، اما چیزی در دنیای بیرون هست که واداراشان می کند از بیان احساسات ِ واقعی ابا داشته باشند.
شاید چیزی شبیه به این جملات :” تـو نباید به تنهائیت اعتراف کنی ، نباید احسـاسات واقعی ات را نشان دهی وگرنه ضعیف بنظر میرسی “
ولی بچه ها ترسی از بیان احساساتشان ندارند ، زمانیکه به محبت نیاز دارند ، دستهایشان را باز می کنند و با بی پروایی تمام می گویند :“دوسـتت دارم دوسـتم داشته باش”
و این جمله اگر در دنیای بزرگترها بینشان رد و بدل شود ، نشان ضعف و کم آوردنه..
و شاید به همین دلیل است که فرصت ها از دست می روند ، روز های عمر و ایـام جوانی طی می شوند و تنها چیزیکه می ماند ؛
حس نوستالژیک و غریب ِ روزگارانی است که از روی غرور و یا ترس آن حرفهایی را که باید می گفتیم ، نگفتیم !”

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گاهی

گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری
تا لبخند و به لبای یکی دیگه هدیه کنی
گاهی میتونی با یه کا رکوچیک همون لبخند و بکاری رو لباش
گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی
اون وقت خدا هم میخنده
گاهی از خودت بگذر... فقط گاهی ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

غم مشکوک

مادرم میگوید:


خودت را هم که بکشی


رد این غم مشکوک


پشت شیطنتهای دائمی نگاهت


گم نمیشود ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درون


مهم نیســـــت که از بیــــــرون چه طـــــــور به نظــــــــر میام !
کسایـــــــــــی که درونم رو می بینند ؛
برام کـــــــــافیند ...
واسه اونـــــــایی که از روی ظاهــــــــرم قضاوت می کنند ،
حرفی ندارم !
همون بیرون بمونند واسشـون
کافیــــــــــــه ... !!



+مشکل اینه که فکر میکردم اونی هم که درونم رو میبینه نمیبینه  :(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بچم

دوس دارم اگــه یــه روزی بـچـه داشتــه باشــم . . .
بــزرگ که شــد . . .
بهــش بگـم بــرو با دلـت زنـدگی کـن . . .
مـا کـه زنـدگـی مون دسـت ِ عقـلـمـون بـود شـدیـم ایـن . . .
بیرونمون بقیه رو کشت تومون خودمون رو . . .
نفهــمیدیـم جوونیمون چـی شـد . . .
تو برو هر چی عشقت کشید همون کارو بکن . . .
فـکـر ِ فــردات هـم نبــاش. . .
پشـت سـرت راه میـفــتم هـر گـنـدی زدی خـودم بــرات جـمعـش مـی کنـم . . .
هـر خــرابــکاری هـم که کــردی پـشتــتـم . . .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰