دست نوشته های من

خدایـــا بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم ازت ممنونم

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

فراموش کردن یواشکی ها

فکر میکنم یکی از مراحل فراموشی هم این باشد که یکی را از لیست کلوزد فرندت خارج کنی و دیگر پیگیر فعالیت های مجازیش هم نباشی.میدانی، هرکسی در همین فعالیت های مجازیش هم برای خودش یواشکی هایی دارد....یواشکی پیگیر عکس ها شدن،یواشکی پیگیر فعالیت ها شدن،اصلا یواشکی خواندن پست ها و لایک نکردن اما...بعدترها آنقدر درگیر زندگی میشوی،آنقدر سرت به آدم ها گرم میشود و آنقدر اتفاقات جدید زندگی غافلگیرت میکنند که کم کم وجهه فضای واقعی آدم های یواشکی هم در ذهنت کمرنگ میشوند چه برسد به مجازیش...آن وقت است که دیگر یواشکی پیگیر شدن هایت هم به یادها می پیوندد و تنها یک لبخند بر لبت می آورد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رفتار های متزلزل بعضی آدم ها!!!

راستش همیشه آدم هایی هستند که در زندگیشات اثری از ثبات شخصیتی نیست.در برخوردهایشان با دیگر آدم ها گاهی طوری رفتار میکنند که انگار صمیمی ترین هستند در حالی که در دلشان هیچ از این خبرها نیست گویا...بعضی آدم ها فقط ظاهرسازی را خوب یاد گرفته اند، دلش و زبانشان یکی نیست و این برای من اصلا خوشایند نیست.بدتر از آنش آدم هایی هستند که در برخوردشان با جنس مخالف بی آن که خودشان بخواهند یا متوجه باشند به صورت ناخودآگاه طوری رفتار میکنند که انگار منظوردار باشند، که انگار رفتارشان حاکی از آن گونه رفتاری باشد که تنها برای کسانیست که قصد جذب یک نفر را دارند برای رابطه عاطفی حتی...این ها از آن دسته اول هم خطرناک تر هستند...آدم هاییکه تکلیفشان در زندگیشان با خودشان روشن نیست و این است که گاهی باعث اذیت شدن تو می شوند و تو را دچار عذاب وجدان میکنند که وارد بازیشان نشوی...راستش هنوز هم نمیدانم چطور میشود که یک آدم اینطور رفتارهایی داشته باشد که مشخص است از صمیمیت نیست، که رفتار عادی نیست و کاملا از همان مدل رفتارهاست که قبل تر گفتم، همین است که وقتی که با اینطور آدم ها مواجه میشوم همان اول کار سعی میکنم با رفتارهایم حریمم را مشخص کنم و حد و مرزها را تا حد ممکن رعایت کنم تا اگر جایی رسیدم که حس کردم آدمی دارد برایم محدودیتی ایجاد میکند که آزاردهنده است همانجا شجاعت آن را داشته باشم که رک و راحت حرفم را بزنم و برای همیشه خیال طرف مقابل را راحت کنم...بعضی آدم ها ناخودآگاه اینطور هستند اما اگر تو بدانی که چطور رفتار کنی که سوتفاهمی برای کسی پیش نیاید باز هم در نهایت برگ برنده دست توست و دیگر عذاب وجدان هم نمیگیری...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روزای عجیب و غریب...

همه چیز این روزا اینقدر عجیب غریب شده که هرچی مهره ها رو کنار هم میچینی بازم هیچی با هیچی جور در نمیاد ! جالبیش به این اتفاقات زندگیت اینقدر غیرقابل پیش بینی میشن که با یه اطمینان نسبی ( قابل ذکره دیگه به هیچ چیز جز ذات خدا اطمینان مطلق نمیتونم داشته باشم به شخصه ) میتونم بگم دیگه هیچی رو نمیشه پیش بینی کرد ! و این اتفاقات از زندگی روزمره بگیر تا اخبار مختلف از دنیا تا اخبار علمی و زندگی شخصی خودت تعمیم پیدا میکنه.فقط میتونم بگم زندگی به طور عجیب غریبی قابلیت سوپرایز کردن آدم رو در هر لحظه داره ، مهم اون هست اونقدر جدی نگرفته باشیش که وقتی سوپرایزت کرد حسابی از دستش شاکی بشی ...همین
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خوشبینی وخوش خیالی !

راستش همیشه میگویم همه آدم ها خوبن، ذاتشان خوب است مگر آن که خلافش به من ثابت بشود، اما گاهی هم که عکس آن به من ثابت میشود باز هم مقاومت میکنم و می گویم من که از شرایط روحی و روانی ان ها خبر نداشته ام، ندارم، من که نمیدانم مشکل چه بوده است..تا با طرف به طور مستقیم گاهی حرف نزنم متوجه نمیشوم که نه، انگار شرایط آدم ها را آنقدر عوض میکند گاهی که دیگر خوب نیستند، اصلا ذاتشان هم انگار تغییر ماهیت میدهد و بد میشوند...اما هنوز هم میگویم شرایط آدم ها را تغییر میدهد، اصلا عوضشان میکند جوری که دقیقا به نقطه مقابلشان میرسند.توجیه ناپذیر است...خوشبین بودن خوب است، نیمه پر لیوان را دیدن همیشه خوب است اما راستش خوش خیال بودن اشتباه ترین کار ممکن است که آدمی بخواهد خودش رو گول بزند...این است که دیگر میگویم همیشه که همه آدم ها خوبند، مگر خلافش ثابت بشود اما خوش خیالی را کنار باید گذاشت و تنهاخوشبین بود تا یک وقت چشم باز نکنی و خودت را میان بدی های یک نفر و خوش خیالیت ببینی وبه جایی برسانی خودت را که مهربانیت را در مسیر نادرستی خرج کرده ای...گاهی لازم است برای خوب بودن آدم ها هم درصد گذاشت و قطعی و صددرصد به هیچکس خوب نگفت تا جایی برای اشتباه و خطا بگذاری...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

انسان باش !

آدم ها را دسته بندی کردن شاید اشتباه ترین کار در زندگی هرکسی باشد، میدانی، آدم ها را نمیتوان گروه گروه کرد، اصلا هر آدمی با آدم دیگر آنقدر متفاوت است که اگر بخواهی در دسته ای او را قرار بدهی گیج میشوی، هنرمند، دکتر ، مهندس، حقوقدان و یا هر نسبت دیگری همه به یک گروه برمیگردد و آن هم انسان است، راستش آدمی که آدمیت نمیداند دیگر فرق نمیکند در کدامین دسته اش جای بدهی، چه فرقی دارد دکتر باشد یا مهندس یا حقوقدان و هنرمند، این آدم انسانیت نمیداند و از همان ابتدا حتی صلاحیت وارد شدن به سرشاخه اصلی گروه بندی ها را ندارد چه برسد به آن که بخواهی او را در گروه خاصی دسته بندی کنی...همین است که میگویم انسان باش حتی اگر قرار است آن بیسوادی بشوی که سروکار روزانه اش به جای آدم با حیوان است...آدمی که انسانیت سرش بشود پا بر اصول اخلاق نمیگذارد، حتی در برابر حیوان هم ثابت میکند که شعور و عقلش است که او را متمایز کرده است...راستش نه سواد معیار شعور آدمیست و نه آدمی خود به تنهایی ملاکی برای انسانیت...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰