“همه ی آدمــها در عمق وجودشــان تنـها هستند و این تنـهایی رنجشان میدهد ، اما چیزی در دنیای بیرون هست که واداراشان می کند از بیان احساسات ِ واقعی ابا داشته باشند.
شاید چیزی شبیه به این جملات :” تـو نباید به تنهائیت اعتراف کنی ، نباید احسـاسات واقعی ات را نشان دهی وگرنه ضعیف بنظر میرسی “
ولی بچه ها ترسی از بیان احساساتشان ندارند ، زمانیکه به محبت نیاز دارند ، دستهایشان را باز می کنند و با بی پروایی تمام می گویند :“دوسـتت دارم دوسـتم داشته باش”
و این جمله اگر در دنیای بزرگترها بینشان رد و بدل شود ، نشان ضعف و کم آوردنه..
و شاید به همین دلیل است که فرصت ها از دست می روند ، روز های عمر و ایـام جوانی طی می شوند و تنها چیزیکه می ماند ؛
حس نوستالژیک و غریب ِ روزگارانی است که از روی غرور و یا ترس آن حرفهایی را که باید می گفتیم ، نگفتیم !”