وقت هایی هست که میخواهی نباشی تا دلتنگت بشوند، میخواهی نباشی تا ببینی چه کسانی برای بودنت تلاش میکنند،آدمیست دیگر، انگار برای ان که بتواند هم خود را پیدا کند و هم آدم های خوب زندگیش را خودش را به عمد گم میکند، آن وقت است که دیگر جلووی چشم نیست، دیگر حضور خودش را کمرنگ میکند و تقریبا ناپدید میشود، بعدتر ها آن آدم هایی که حالش را میپرسند، که عدم حضورش را احساس میکنند انگار عزیزتر شده باشند، انگار روحیه آدمی هم شاداب تر شده باشد آن وقتی که میفهمد هنوز هم خاطرش برای بعضی آدم ها اینقدر عزیز است و دوستش دارند...همین است که میگویم به آدم ها فرصت بده تا دلشان برایت تنگ بشود، میگویم زیاد نباش تا زیادی نشوی، گاه با خودت خلوت کن تا هم خودت را راحت تر بازیابی کنی و شاداب تر بشوی و هم اطرافیانت را بهتر بشناسی و عزیزترهایش را جمع کنی و بیشتر دوستشان بداری ...آدمی گاه باید از عمد خودش را از جلوی چشم دور کند...