راستش همیشه میگویم همه آدم ها خوبن، ذاتشان خوب است مگر آن که خلافش به من ثابت بشود، اما گاهی هم که عکس آن به من ثابت میشود باز هم مقاومت میکنم و می گویم من که از شرایط روحی و روانی ان ها خبر نداشته ام، ندارم، من که نمیدانم مشکل چه بوده است..تا با طرف به طور مستقیم گاهی حرف نزنم متوجه نمیشوم که نه، انگار شرایط آدم ها را آنقدر عوض میکند گاهی که دیگر خوب نیستند، اصلا ذاتشان هم انگار تغییر ماهیت میدهد و بد میشوند...اما هنوز هم میگویم شرایط آدم ها را تغییر میدهد، اصلا عوضشان میکند جوری که دقیقا به نقطه مقابلشان میرسند.توجیه ناپذیر است...خوشبین بودن خوب است، نیمه پر لیوان را دیدن همیشه خوب است اما راستش خوش خیال بودن اشتباه ترین کار ممکن است که آدمی بخواهد خودش رو گول بزند...این است که دیگر میگویم همیشه که همه آدم ها خوبند، مگر خلافش ثابت بشود اما خوش خیالی را کنار باید گذاشت و تنهاخوشبین بود تا یک وقت چشم باز نکنی و خودت را میان بدی های یک نفر و خوش خیالیت ببینی وبه جایی برسانی خودت را که مهربانیت را در مسیر نادرستی خرج کرده ای...گاهی لازم است برای خوب بودن آدم ها هم درصد گذاشت و قطعی و صددرصد به هیچکس خوب نگفت تا جایی برای اشتباه و خطا بگذاری...