کف زمین دراز کشیدم ناخودآگاه فکرم رفت به اون دوردورا تو گذشته...خستم... دلم گرفته... از تلاش و جنگیدن استعفا نمیشه داد؟ همیشه گفتم من خوشبخت ترین آدم روی زمینم که میتونم خودم به تنهایی هم از پس کارام بر بیام ولی الان واقعا خسته شده ذهنم وا دادم و دقیقا تنها حسی که ندارم همون "خوشبختی" هست. حس میکنم تظاهر نکنم لااقل الان تو این موقعیت امروز به پرانرژی بودن... حتما امروزم میگذره فردا روزها بهش میخندم... اینو هم نمیدونم