چیزی که برای آدم میتونه آزاردهنده باشه محدودیت هست. چیزی که من به عنوان یک ایرانی با تمام وجود توی همه ابعاد زندگیم لمسش کردم. درسته نباید محدود شد، باید تهدید رو فرصت کرد، از نقاط ضعفت قدرت بسازی و بجنگی و تلاش کنی اما وقتی با تمام وجودت تلاش میکنی و بازم توی دنیا یک ایرانی می مونی که با تمام وجودت نگرانی لحظه به لحظه اتفاقات مملکتت توی صورتت موج میزنه و اشکت رو حتی درمیاره چیزی می مونه واسه گفتن؟ یه استادی داشتیم یه زمانی حرف قشنگ میزد، میگفت ایرانیا هرجای دنیا برن صبح که چشم باز میکنن خبرا رو چک میکنن، تلفنشون رو چک میکنن و همیشه یه چیزی وصلشون میکنه به ایران و تمام مشکلاتش... خستم... از این همه اخبار منفی، از این همه خوب پیش نرفتن همه چیز، از این اعتیادم به امید، از این همه نابسامانی و رفتارهای غیرحرفه ای و بچگانه دولتمردان کشورم. کاش یک ایرانی نبودم که با این همه رنج محکوم باشم به صبر و تحمل و امیدوارم و نگرانی مداوم.