دست نوشته های من

خدایـــا بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم ازت ممنونم

از سلامت رابطه‌هایت مراقبت کن ...

راستش رابطه ها قانون نمیشناسند، همیشه یک جور نیست، همیشه همه چیزش

بر وفق مراد نیست...همیشه نمیشود که تحمل کرد و هیچ نگفت اما رابطه مثل

ظرفیست چینی که اگر یک جایش شکست، انگار همه جایش شکسته شده

باشد،ظرفی که ترک خورد را اگر بند زد هرلحظه ممکن است با هر اتفاقی بندش باز

شود و از هم جوری بپاشد که دیگر بند زدنش بی فایده باشد.میدانی رابطه ای که

مریض شد،بیماریش پیشرفت کرد چون سرطانی میشود که پیشرفت کرده و به

شیمی درمانی جواب نمیدهد...باید مراقب بود،باید از سلامتی رابطه مراقبت کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سکوت ....

آدم ها عجیب میتوانند تو را عاشق ادبیاتشان کنند. عجیب تو را عاشق آن چه بر زبان می آورند که نه آن چه که لزوما طرز فکر و تفکرشان است و اما عجیب تر آن که دربازی کلمات همیشه این انسان است که باید به عجز وناتوانی خودش واقف شود. راستش به نظرم آدم ها در هرحال وهوایی یک جور ادبیات را تحمل میکنند و لزوما حرف ها و لغات امروزی فردا برای من جذابیتی ممکن است نداشته باشد. و این حال آدمیست که کلمات واژه ها معنای خاص تری در لحظه میدهد و همین یعنی آن که گاهی حرفی لازم نیست حتی به زبان آورده شود و رفتار چقدر خوب معنای خودش را اینجا میرساند... سکوت گاهی از ادبیات هم زیباتر حرف های آدمی را منتقل میکند...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تحصیلات یا شعور؟!

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود. یکی از آشنایان ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که اورا  می بینم سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و برای رفتن خیز می کند. به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.
تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گذشت یا گذر؟ مساله اینست!

راستش هرآدمی که به من بدی کرده است بعد از مدتی پشیمان طلب بخشش کرده.برام عجیبش این هست که دقیقا این اتفاق واسه 99.9 درصد آدمایی که بدی کردن افتاد و هیچ وقت دیگه وقتی یکی در حقم بدی میکنه نگران اون نیستم که چی میشه تهش یا حتی سوپرایز نمیشم از این که بعد مدتی برمیگرده باز طرفم.فقط یه جوری منتظر میشم ببینم کی پشیمون میشه و وقتی برمیگرده اصلا تعجب نمی‌کنم چون از قبل خودم میدونستم.هرچی هست اتفاقی هست که تو زندگیم خیلی تکرار شده و این برام لذت بخشش رو هربار برام جذاب تر میکنه..آدم کینه‌ای نیستم و معمولا میبخشم و میگم واگذار میکنم به اون بالاسری اما گاهی یادم میوفته به باورایی که ازم گرفته شد، ناراحتیایی که کشیدم، یا اعتمادی که گاهی واسه حتی مدت کوتاه ازم سلب شد و می مونم بین گذشت و گذر ! هیچ‌وقت نمیخوام درونم پراز کینه بشه و واسه آرامش خودم معمولا میبخشم اما گاهی هم نمیتونم یه سری مسایل رو فراموش کنم ...گاهی ادم نمیتونه یادش بره که سر بعضی چیزا چقدر اذیت شد...و این میشه که گاهی گذر میکنم و گاهی گذشت و گاهی هم هردو و این بستگی به عزیز بودن افراد داره که اگر فراموش کنم کارشون رو یعنی اینقدر برام عزیز بودن که گذشتم ازشون واگر فقط ببخشم و فراموش نکنم یعنی فرصتی در کار نیست و این یعنی فقط گذر کردم...همین...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تجربه یک تجربه!

راستش اسمش را هرچه میخواهی بگذار، تکرار تجربه، حماقت، اشتباه... هرچه دلت میخواهد اصلا! اما میخواهم بگویم که " تجربه دوباره یک تجربه اگر دردناک بوده باشد قطعا از بار اول دردش خیلی بیشتر است". آن که در زندگی آدم شکست ها و عدم موفقیت هایی باشد که جایشان بد درد گرفته است واقعیتیست که در زندگی همه آدم ها جریان دارد...چه شکستی عاطفی باشد،چه کاری و چه هر چیز دیگر...اما آدمیست دیگر انگار فراموش میکند که قاعدتا باید "مارگزیده از ریسمون سیاه سفید بترسد" و باز هم همین آلزایمر مقطعی کار دستش میدهد...میدانی؟ اصلا بحث اعتماد و اینطور حرف ها نیست که بحث درس های مختلف زندگی است که یک بار ازشان با هرچه زجر و بدبختی بود گذشتی و گذر کردی و صبور بودی و تحمل کردی و تازه آن وقتی که میرفت تا همه چیز فراموش بشو د باز هوس روخوانی درس کردی...تکرارِ مجدد یک تجربه قطعا از بار اولش دردناکتر تمام میشود... مراقب لحظات زندگی باید بود تا دچار تکرار مکررات نشود تا حال را از آدمی بگیرد و آینده را از او دریغ کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به جهنم...

به جهنم که...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خودم رو باور دارم

آدمی که خودش رو دوست داره، مسیرشو باور داره، به اهدافش ایمان داره نیازی به گرفتن تایید از هیچکس نداره و در مسیر پیشرفتش هیشکی نمیتونه مانعش بشه .با ترساش خوب روبرو میشه و از تندباد حوداث پیش روش هم نمیترسه.منم یکی از همونام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دلم گرفته...

کف زمین دراز کشیدم ناخودآگاه فکرم رفت به اون دوردورا تو گذشته...خستم... دلم گرفته... از تلاش و جنگیدن استعفا نمیشه داد؟ همیشه گفتم من خوشبخت ترین آدم روی زمینم که میتونم خودم به تنهایی هم از پس کارام بر بیام ولی الان واقعا خسته شده ذهنم وا دادم و دقیقا تنها حسی که ندارم همون "خوشبختی" هست. حس میکنم تظاهر نکنم لااقل الان تو این موقعیت امروز به پرانرژی بودن... حتما امروزم میگذره فردا روزها بهش میخندم... اینو هم نمیدونم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگی با طعم لیمو شیرین!

لیموشیرین را دیده‌ای؟ شیرین است...اما تهش یک تلخی دارد، درست مثل شکلات تلخ که اسمش شیرین است اما تلخ است. داستان خیلی مسایل زندگی هم همین است. زندگی به خودی خود تلخ نیست، خیلی هم شیرین است، اما تا وقتی که درگیر مشکلاتش نشوی...تا وقتی که طفل معصومی بمانی که روزگارش با چرخش توپ پلاستیکیش روی زمین می‌چرخد، زندگی همان مزه اول لیموشیرین را دارد، پراز شیرینی، پر از لذت...اما کافیست تا هی زمان بگذرد، بزرگتر می‌شوی، آن وقت است که تازه تلخی همان لیموشیرین نمایان می‌شود...هرچه باشد اما همه چیز درکنار هم است. شکلات تلخ است اما دوسداشتنیست، لیموشیرین شیرینیش به تلخی می‌زند اما فوایدش بیشتر از تلخیش است...زندگی دوسداشتنیست، فقط کافیست که چشمانت را ببندی بر روی مشکلات نگاهت را طور دیگری کنی، آن وقت است که خواهی دید، تلخ‌ترین شیرینی عمر همین زندگی است درست مثل همان قهوه اول صبح بدون شکر بدون شیرینی ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آدم های سطحی نگر

از آدم‌های سطحی نگر همیشه فراری بوده ام، گند می‌زنند به تمام تصورات هرآدمی به این دنیا...آدم‌هایی که تنها از هرچیز فقط و فقط ظاهرش را می‌بینند، داستان همان تو مو می‌بینی ومن پیچش موست. گاهی با آدم‌هایی مواجه می‌شوی که برایشان از هرمساله‌ای تنها ظاهرش اهمیت دارد، از رفتارهای آدم‌ها گرفته تا همه آن چیزهایی که باطنش مهم‌تر از ظاهرش است...آدم‌های سطحی نگر تمام ذهنیت تو را نسبت به آدم‌ها عوض می‌کنند، گاهی باعث می‍شوند چنان از دستشان حرص بخوری که رابطه‌ات را قطع کنی حتی...آدم‌های اینطوری زود از چشمم به دره سقوط می‌کنند! دقیقا از ارتفاعی که دیگر هیچ وقت نتوانند خودشان را به چشمم آشنا کنند.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰