دست نوشته های من

خدایـــا بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم ازت ممنونم

۷۱ مطلب با موضوع «درد و دل ها» ثبت شده است

اگه فقط میتونستیم بخندیم..


چـه زیبا میشـداگر فـقـط مـیتونـستیم بـخـندیـم...

بـه هـمـه چــیـز ...
بـه زنـدگـی ...
بـه یـه عـشـق قـدیـمـی ...
بـه بـدشـانـسـی هـا ...
بـه بـاخـت هـا ...
بـه تـنـهـایـی هـا ...
بـه هـمـه چــیـز بـخـنـدیـم ...
چــون بـالاخـره یـه روز مـرگ مـیـاد سـراغـمـون
و هـمـه چــیـز تـمـوم مـیـشه

اونـمـوقـع مـیـگـیـم دیـدی تـمـوم شـد ...!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خیابون ...

اینایی که از خیابون یه طرفه رد میشن ؛

هم چپ و نگاه میکن هم راست !

اینا همونایی هستن که هم از دشمن نارو خوردن ،هم از دوست...!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

غرور یا ترس؟!

“همه ی آدمــها در عمق وجودشــان تنـها هستند و این تنـهایی رنجشان میدهد ، اما چیزی در دنیای بیرون هست که واداراشان می کند از بیان احساسات ِ واقعی ابا داشته باشند.
شاید چیزی شبیه به این جملات :” تـو نباید به تنهائیت اعتراف کنی ، نباید احسـاسات واقعی ات را نشان دهی وگرنه ضعیف بنظر میرسی “
ولی بچه ها ترسی از بیان احساساتشان ندارند ، زمانیکه به محبت نیاز دارند ، دستهایشان را باز می کنند و با بی پروایی تمام می گویند :“دوسـتت دارم دوسـتم داشته باش”
و این جمله اگر در دنیای بزرگترها بینشان رد و بدل شود ، نشان ضعف و کم آوردنه..
و شاید به همین دلیل است که فرصت ها از دست می روند ، روز های عمر و ایـام جوانی طی می شوند و تنها چیزیکه می ماند ؛
حس نوستالژیک و غریب ِ روزگارانی است که از روی غرور و یا ترس آن حرفهایی را که باید می گفتیم ، نگفتیم !”

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وفادار

مشکل اینجاست

همیشه آدم های تنوع طلب و بی قید

دست میذارند روی آدم های وفاداری مثل تو ... :)

نگرانتم :(



+انتخاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جانم؟

هیچ چیز دلنشین تر از این نیست که


مدام نامت را صدا بزنم با یک علامت سوال ؟


و"تو " با حوصله هر بار جواب دهی :


- " جانم...؟!"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درون


مهم نیســـــت که از بیــــــرون چه طـــــــور به نظــــــــر میام !
کسایـــــــــــی که درونم رو می بینند ؛
برام کـــــــــافیند ...
واسه اونـــــــایی که از روی ظاهــــــــرم قضاوت می کنند ،
حرفی ندارم !
همون بیرون بمونند واسشـون
کافیــــــــــــه ... !!



+مشکل اینه که فکر میکردم اونی هم که درونم رو میبینه نمیبینه  :(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بچم

دوس دارم اگــه یــه روزی بـچـه داشتــه باشــم . . .
بــزرگ که شــد . . .
بهــش بگـم بــرو با دلـت زنـدگی کـن . . .
مـا کـه زنـدگـی مون دسـت ِ عقـلـمـون بـود شـدیـم ایـن . . .
بیرونمون بقیه رو کشت تومون خودمون رو . . .
نفهــمیدیـم جوونیمون چـی شـد . . .
تو برو هر چی عشقت کشید همون کارو بکن . . .
فـکـر ِ فــردات هـم نبــاش. . .
پشـت سـرت راه میـفــتم هـر گـنـدی زدی خـودم بــرات جـمعـش مـی کنـم . . .
هـر خــرابــکاری هـم که کــردی پـشتــتـم . . .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دوستی

ازکسی که دوستش داری ساده دست نکش

شاید دیگه هیچکسو مثل اون دوست نداشته باشی

از کسی که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن

شاید دیگه

هیچ وقت

کسی رو مثل تودوست نداشته باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای من

 بنــــــــــــــــام خــــــــدا

برای من ، خوردن یک فنجان چای داغ کنار پنجره خاطراتم بهترین  لحظه است ؛همون پنجره ای که وقتی بازش می کنم نسیمی از گذشته ها صورتم رو  نوازش می کنه.

برای من ، قدم زدن در حیاط مدرسه ی کودکی ام و شنیدن همهمه ی بچه ها بهترین لحظه است ؛همون بچه هایی که تا دم در مدرسه صد بار قهر می کردیم و آشتی..

برای من ، نگاه کردن به غروب آفتاب و دستهایی که برای استجابت دعا به آسمون بلند میشه بهترین لحظه است ؛

برای من ، لحظه تولد پروانه  و جدا شدنش از پیله  بهترین لحظه است ؛ همون پروانه ای که  همه آرزو داریم مثل اون بالهای رنگارنگی برای پرواز داشتیم .

برای من ، دور ماندن از کسانیکه دوستشان دارم بهترین لحظه است ؛ چرا که این دوری مرا به آنان نزدیک می کند.

برای من ، گریه کردن در خفا و خندیدن در جمع بهترین لحظه است ؛ همون گریه هایی که  نه شنیده و نه دیده میشه!

برای من ، ماندن در خاطره ی کسانیکه برایشان خاطره ساز شدم بهترین لحظه است ؛ همچون کسانیکه مرا از دیروز تا فردا همراهی کردند.

برای من ، پذیرفتن حقیقت و فدا کردن خوشی های واهی بهترین لحظه است ؛ همون حقیقتی که سالهاست برایم وجود داشته .

 و در نـــهـــــــــــایــت ؛

برای من ، بهترین لحظه ؛لحظه ی تحول است ،همان تحولی که مرا به تکامل نزدیک کند و فلسفه ی وجودیم را بر من آشکار سازد.

مثل تـــــــحول و رویـــــش دوبـــاره طــــبــیـــعـــت .. !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

....

آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ... این حرف سنگین است ... خودم هم میدانم./ خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتنِ آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلزِ خطاکرده رو است، روشن است... مثلِ کفِ دست، کج و معوجِ خطش پیداست.از آدمِ بی خطا میترسم، از آدمِ دو خطا دوری میکنم، اما پای آدمِ تک خطا می ایستم...! 

خیلی وقتا شده خودم یه خطایی کردم ... ولی بعدش انقدر از اون خطا بدم اومده و ازش پشیمون شدم که مطمئنم دیگه هیچوقت سمتش نمیرم !!  ولی اگه اون خطارو نمیکردم ، شاید همیشه امکانش بود که انجامش بدم ...


این روزا دیگه حال و حوصله ی اینترنت ندارم ... البته نه اینکه بذارم به امون خدا و برم دیگه برنگردم! ولی دیگه مثل سابق حوصلشو ندارم که ساعت ها بشینم وبگردی کنم و ... ترجیح میدم یک ساعت در روز بیام به وبم یه سری برنم و یه آپی بکنم و وبلاگ دوستان رو بخونم و برم ... بیشتر وقتام به یک ساعت نکشیده حوصلم سر میره و میرم ...
بیشتر دلم میخواد وقتمو کنار خانوادم بگذرونم ... درست برعکس قبلنا که از بودن تو جمع خانواده بیزار بودم ... ولی الان حس میکنم خیلی خانوادمو کم دارم ... البته خب بازم حرفی ندارم باهاشون بزنم ؛ ولی دوست دارم برم بشینم تو سالن و فقط نگاهشون کنم ... همین بهم کلی آرامش میده ... حس میکنم شاید بعده ها خیلی خیلی حسرت بخورم که چرا وقتمو پای لپ تاپم هدر دادم و کنار خانوادم نبودم ...

+ امسال شبای قدر اونجوری که باید میبود ، نبود !! البته برای من ...
خدایا ازت میخام بهم فرصت بدی تا سال دیگه جبران کنم ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰